تصنیف رعنا با نگاهی به سرگذشت حیدر خان عمواوغلی

اکثر گیلانی‌ها و حتی برخی مردم سایر نقاط کشورمان با ترانهٔ رعنا آشنا هستند. اما مطمئنم خیلی‌ها مثل خودم هنوز از چگونگی پیدایش این ترانه یا تصنیف بی‌خبرند. جستجو در این زمینه مرا به کتابی که اتفاقا اخیرا خریده‌ام رساند. کتاب یادبودهای انقلاب جنگل در آخرین صفحات خود در این خصوص مختصری آورده است. هر چند این توضیحات همهٔ آن چیزی را که دنبالش بودم را برآورده نکرد اما دانستن همین جزئیات نیز برای من بسایر ارزشمند است. آنچه در ادامه آمده توضیحات صفحات ۳۵۷ تا ۳۶۲ کتاب یادبودهای انقلاب جنگل است:

ترانهٔ رعنا از تصنیف‌های فولکوریک گیلکی است که در سرتاسر گیلان خوانده و اجرا می‌گردد. خاستگاه این ترانه در شرق گیلان از سیاهکل تا اشکور می‌باشد. رعنا دختری خوش چهره و زیباروی بود و عشاق زیادی داشت. مضمون اصلی ترانه گفتگوی سرچوپانی با محبوب خود رعناست که البته به بهانه آن مسائل اجتماعی و سیاسی عصر هم در ترانه مطرح می‌شود.
زمان سرودن تصنیف با توجه به اشاراتی که در آن انجام گرفته، به نظر می‌رسد مربوط به اواخر دوره قاجار یعنی حدود سال‌های ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۰ خورشیدی باشد، دوره‌ای که هرج و مرج بر کشور حاکم بود، فئودال‌ها و مالکین بر جان و مال مردم مسلط بودند، بیگانگان در امور کشور دخالت می‌کردند و حتی دستور می‌راندند، دزدان و سرکشان به حقوق مردم تجاوز نموده و شرایط سختی بر جامعه حاکم بوده است. ترانه رعنامحصول چنین دورانی است.
نام پدر رعنا حسن خانه سری اهل خانه سر اشکور علیا و شوهرش نوروز اهل کشایه اشکور بود، ولی شخص دیگری به نام سرگالش هادی سورچانی و به روایتی شخص سومی به نام کُردآقاجان عاشق رعنا شدند که موجب پیدایش اشعار و ترانه‌های سوزناک عاشقانه محلی فراوان در این زمینه گردید.
البته به نظر می‌رسد که ارتباط عاشقانه فی ما بین آقاجان و رعنا مقرون به صحت نبوده، بلکه رفاقت کُردآقاجان و هادی سورچانی با هم چنین تفکری را برای بعضی ایجاد کرده بود، سرانجام کار این دو تن (هادی و کُردآقاجان) به جایی کشید، که با مردم درگیر و کشته شدند. آنگاه رعنا و نوروز با هم عروسی کرده و تشکیل زندگی دادند، ثمره این ازدواج دختریست که در حال حاضر در لوسرای رحیم آباد زندگی می‌نماید. آرامگاه رعنا در روستای کلایه در اشکور می‌باشد.
روایت‌های متعددی از ترانه رعنا ورد زبان مردم است، بندهایی از این ترانه به خیزش و رویداد انقلابی جنگل و به حیدر عمواوغلی اشاره دارد. حیدر عمواوغلی انقلابی مشهور عصر مشروطیت در هنگام برگزاری کنگره شرق در باکو گزارشی درباره اوضاع ایران از جمله مسائل گیلان و حکومت جمهوری ایران ارائه داده بود که با استقبال اعضای شرکت کننده در کنگره مواجه گردید. در این گزارش فرآیند اختلاف و تشتت در نهضت مورد بررسی قرار گرفته و آشتی جناح‌های شرکت کننده در آن پیشنهاد شده بود، متعاقب آن دو جناح قدرتمند نهضت جنگل یعنی طرفداران میرزاکوچک و جناح چپ موافقت کردند، حیدر عمواوغلی برای حل اختلاف دو جناح به گیلان بیاید. پس از ورود حیدر خان به گیلان دو تن از نمایندگان صدر شورای جمهوری قفقاز نریمان نریمانف به نام‌های ابراهیم بیک و داداش بیک به طرف گیلان حرکت کردند تا نظر میرزاکوچک خان را جویا شدند. این نمایندگان با میرزاکوچک و احسان اله خان و خالو قربان دیدارهایی داشتند.
خبر حضور حیدر عمواوغلی به گیلان در سرتاسر ایران پیچید، مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) که نهضت خیابانی در تبریز را (۲۹ ذیحجه ۱۳۳۸ هجری قمری برابر با ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ خورشیدی) سرکوب نموده و به خون کشیده بود، نامه‌ای برای حیدر عمواوغلی در رشت فرستاد و خواهان عدم همکاری او با نهضت جنگل شد. حیدر عمواوغلی در رد پیشنهاد او در نامه‌ای جواب دندان شکنی برای او فرستاد.
در پی ورود حیدر عمواوغلی به رشت کمیته انقلابی جدید به رهبری کوچک جنگلی، حیدر عمواوغلی، خالو قربان، محمدی و سرخوش شروع به کار نمود و اعلامیه‌ای در ۲۳ مرداد ۱۳۰۰ خورشدی صادر کرد.
احسان اله خان از جناح تندرو نهضت که از کمیته انقلابی کنار گذاشته شده بود، به منظور اینکه کمیته انقلابی جدید را برابر کار انجام شده‌ای قرار دهد، تصمیم گرفت با نیروهای زیر رهبری خود به تهران حمله کند و با تجهیز سه هزار نیرو از افراد روسی و ایرانی در صدد اجرای نقشه خود برآید و قدرت نمایی نماید. اما در محلی به نام «پل ذغال» مورد یورش واحد قراق و نیروهای جنگی ساعدالدوله قرار گرفت و از دو طرف مورد هجوم واقع شد که منجر به شکست قوای او و پراکنده و متفرق شدن نیرو‌هایش گردید. نیروهای قزاق در همین هنگام پس از تصرف تنکابن قصد تصرف گیلان را داشتند، میرزا کوچک خان رهبر نهضت جنگل سیصد نفر مجاهدت تحت سرپرستی «مشهدی علیشاه» به کمک خالو قربان در لاهیجان فرستاد. حیدر عمو اوغلی نیز با عده‌ای رزمنده و مهمات از راه دریا در سواحل رودسر پیاده شد، در اطراف لاهیجان نبردی خونبار بین نیروهای نهضت جنگل و سپاه قزاق به فرماندهی بصیر دیوان (سپهبد فضل اله زاهدی) رخ داد که موجب شکست نیروهای قزاق گردید.
ترانه معروف «رعنا» با باور نویسنده کتاب «چکیده انقلاب حیدر عمواوغلی» برای بزرگداشت از این حرکت حیدر عمو اوغلی سروده شده است. وی می‌نویسد: «در خلال همین زد وخورد‌ها بود که مردم گیلان در تجلیل حیدر خان عمو اوغلی – این چکیده راستین انقلاب- شعر و تصنیف سرودند»:
حیدر خانای دس به تیرای رعنای
سفید رودای سرازیرای رعنای
رعنای گل رعنای
گل سنبلای رعنای
ناگفته نگذاریم. در همین هنگام حیدر دیگری به نام حیدر دیگری به نام حیدر دیلمی به اتفاق برادرش قره خان و زن جوانی به نام هیبت گروهی را مسلح نموده، بر علیه خوانین دیلمان و سیاهکل به مبارزه خونین دست زد که خود حکایت دیگریست این گمان هم است، بندی که روایت شد، به پاسِ دلیری‌های حیدر دیلمی سروده شده باشد.
در ترانه‌ای که در ذیل نقل می‌گردد، ازهجوم قزاق‌ها و از سال آدم کشی سخن می‌رود و اشاره‌ای به شیرمردان و اشاره‌ای به شیرمردان جنگل دارد و از فریاد گلونده رود و از طوفان گوراب زرمخ صحبت می‌شود، امّا نامی از حیدر برده نمی‌شود.
رعنا
تو که دانی مو گالشم رعنای
مختار خانک سرگالشم رعنای
سالی صد من روغن کشم رعنای
از گالشی دس نکشم
جان من بگو، مرگ من بگو رعنای
پارسال بیچاره تره چی بوبو رعنای
رعنای گلای رعنای
گل سنبلای رعنای
قزاق بامو دس به تیرای رعنای
بزبو کوردآقاجان چپورای رعنای
کورد آقاجانی ایمشو می‌رای رعنای
اونی هفتمونی کی بگیرای رعنای
رعنای گلای رعنای
گل سنبلای رعنای
ایمسال ساله بارونای رعنای
نامرد چقدر فراونای رعنای
ایمسال ساله شیطونای رعنای
آدم کشی چی آسونای رعنای
رعنای گلای رعنای
گل سنبلای رعنای
تو گونی مو سوزن نبونم رعنای
رفیق دزدون نبونوم رعنای
بده که ته سوزن چکودن رعنای
رفیق دزدون چکودن رعنای
رعنای گلای رعنای
گل سنبلای رعنای
گلونده رود اوخان درای رعنای
گوراب زرمخ طوفان درای رعنای
جنگل هنی شیران درای رعنای
فریادی از مردان درای رعنای
رعنای گلای رعنای
گل سنبلای رعنای

ترانه رعنا را می توان از لینک زیر دانلود کنید البته متن این ترانه که با صدای استاد فریدون پوررضا اجرا شده است با آنچه با در بالا آمده تفاوت بسیاری دارد .

برگردان:
رعنا تو می‌دانی من چوپان کوهستان هستم
سرچوپان مختارخان هستم
سالی صدمن روغن می‌گیرم
از چوپانی دست بردار نیستم
جان من و مرگ من به من بگو رعنا
بیچاره پارسال چه بر سرت آمده بود
رعنا گل و رعناسنبل است
راه اسپیلی سرپائینی است
قزاق تفنگ به دست آمده است
تیر به پهلوی کُردآقاجان زده است
کُردآقاجان امشب می‌میرد
شب هفت او را چه کسی می‌گیرد
رعنا گل و رعنا سنبل است
امسال سال باران است
نامرد چقدر فراوان است
امسال سال شیطان است
آدم کشی چقدر آسان است
رعنا گل و رعنا سنبل است
تو می‌گویی که من سوزن نمی‌شوم
رفیق دزدان نمی‌شوم
دیدی که ترا سوزن درست کردند
رفیق دزدان درست کردند
رعنا گل و رعنا سنبل است
در گلونده رود صدای پژواک تیراندازی و جنگ است
در گوراب زرمخ طوفان برپاست
درمیان جنگل شیران فراوانند
فریادهایی از مردان پیکارجو در آن است
رعنا گل و رعنا سنبل است.

ميرزا نمرده است ...

سال نو را به همه دوستان خوبم تبریک عرض می کنم . امیدوارم سال خوبی رو در پناه حق آغاز کرده باشید .


فردا نهم فروردین مصادف با سالروز درگذشت « مسیحا » ی شعر معاصر کشورمان سید حسن حسینی است . او نقش بسزایی در شکل گیری شعر پس از انقلاب داشت . از او آثاری چون «هم‌صدا با حلق اسماعیل» (مجموعه‌ی شعر)، «براده‌ها» (نثر ادبی)، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «گنجشک و جبراییل» (مجموعه‌ی شعر عاشورایی)، «مشت در نمای درشت» (معانی و بیان در ادبیات و سینما)، «گزیده‌ی شعر جنگ و دفاع مقدس» (با انتخاب و توضیح)، «نوشداروی طرح ژنریک» (مجموعه‌ی شعر طنز)، «طلسم سنگ» (مجموعه‌ی نثرهای عاشورایی)، «شقایق‌نامه» (نثر عاشورایی)، ترجمه‌ی «حمام روح» (جبران خلیل جبران) ، « نگاهی به خویش» (گفت‌وگو با شاعران و نویسندگان معاصر عرب همراه با موسی بیدج) ،«ملکوت سکوت»(شعرهای سپید و نیمایی) ، «سفرنامه‌ی گردباد» (شعرهای کلاسیک) و «از شرابه‌های روسری مادرم» (درباره‌ی حضرت زهرا (س) ) بر جای مانده است .نزدیک بودن به سالروز در گذشت مسیحا سبب شد تا شعری از او دریاره ی میرزا کوچک را انتخاب و در وبلاگ بگذارم . روحش شاد .
 شعر < تنفس آتشفشان سرد > از مجموعه ی «هم‌صدا با حلق اسماعیل» اشاره دارد به فضای پر التهاب جنگل و نهضت جنگل پس از شهادت میرزا کوچک جنگلی . اصطلاحات و تعابیر در این شعر فوق العاده زیبا و دلچسب است . با هم شعر زیر را می خوانیم :

تنفس آتشفشان سرد

جنگل ،
    سكوت ،
            هیچ ...
   آهسته یك قدم
        در متن احتیاط
         ضربان بی امان فاجعه در گیجگاه باد
تلواسه۱ ی تفنگ
              رؤیا و بوی ماه
                   در شامه ی پلنگ
              ضربان نبض مرگ
                   بی تابی زمین
                            در انتظار برگ
                  دست شكارچی
                          در معبر فشار
پیوند بی تزلزل باروت و انفجار
آنك نزول پوزه ی كفتار و خرس و گرگ
      در عرصه ای حقیر
               بر قامتی سترگ
با برگ برگ سبز درختان ملتهب
آنك ظهور پچپچه ی لاله های سرخ:
ـ گویا گراز زخمی شب بر گلوی نور
          دندان فشرده است!
ـ گویا دوباره گوی ظفر را
         چونان همیشه
                 پنجه ی نامرد برده است!
ـ شاید حریق شوق رهایی
                               همراه با دلاور جنگل فسرده است؟
خنیاگر۲ خزر
فریاد می زند:
«جنگل نمرده است
هرچند بی شمار
          در جزر و مد خنجر شب زخم خورده است
             جنگل نمرده است...»
*
آتشفشان سرد
آنك دوباره گرم
              نفس می كشد به شوق
در قامت ستبر دلیران پاسدار
ـ  چونان ظهور معجزه ای ـ
                                زنده مي شود
ميرزا شهيد شور و شعف
      گرد گيله مرد
*
خنيا گر خزر
     فرياد مي زند:
     ميرزا نمرده است
     ميرزا حريق جنگل در خون تپيده را
     ميرزا طلسم فجرو طلوع سپيده را
     ميرزا تفنگ را
                 به شهابان شب شكن
اين قاصدان صبح
 اين وارثان مصحف و ميزان سپرده است.
ميرزا نمرده است
          خنياگر خزر
                 فرياد مي زند.
آذر ۵۹
 
۱ اضطراب
۲ آوازه خوان / نوازنده...


از دوست خوبم فقیـر تشکر می کنم

گیلؤنِ جمهوری

گیلؤنِ جمهوری

بوتیم جنگل ،

                  بوتن: میرزه کوچیک خؤن

بوتیم میرزا ،

                    بوتن : او مرد میدؤن

بوتیم میدؤن،

                    بوتن : گیلؤنِ دامؤن

بوتیم اگه ایطوره دئه هأخأن شؤن..

..

بشیم جنگل، بدیم دارؤن بخوشتن

تبردارؤن بمأن میرزایِ کوشتن..

بشیم دامؤن ../ بخأله گیله‌مرداکؤن بمردن

خوشؤنه سورخِ خونِ مئن جوؤن‌زاکؤن دمردن

ایجور مردؤنگی میدؤنِ مئن موردالِ* دأنأ ،

ولی کاری بودن میرزایِ یارؤن

کی هرچئم خاطرأشون مردومؤنِ

ایشؤنِ خونِ سورخی هنده هنّأ.

 لینک های مرتبط ::


 نمونه ای از اشعار
از زنده یاد سلمان هراتی به همراه آخرین عکس از میرزا
از یاد جنگل (شعر)
ماجرای یک نامه 
نماهنگ بسیار زیبا از کوچک جنگلی (پخش اینترنتی) 10 دقیقه قابل دانلود (28 مگ)

از یاد جنگل

شاید این چشمه

روزی لبان تو را سیراب

و این درخت

خستگی تو را با خود تقسیم کرده باشد ...

شاید روزی بر این تخته سنگ ایستاده باشی

و این بوته ی تمشک را به نرمی

کنار زده باشی ...

شاید روزی این کلبه ی غریب

نفس های تو را حس کرده باشد

و این پلِ پیر

به اندازه ی نهری کوچک

با گام های مهربانت گپ زده باشد ...

این باران هر چه می کند

نمی تواند تو را از یاد جنگل پاک کند

 

حمیدرضا شکارسری


لینک های مرتبط:

از زنده یاد سلمان هراتی
نمونه ای از اشعار
از یاد جنگل (شعر)
گیلؤنِ جمهوری (شعر)


از زنده یاد سلمان هراتی + آخرین عکس میرزا


آخرین تصویر میرزا کوچک خان

 

میرزا و جنگل


جنگل از خواب زمستانی برخاسته است

با تاک های بزرگ کرزل

وشاخه های ریشه ای کرچل

و ما را با آسمانی سبز

به دوستی می خواند

 

آی میرزا

جنگل هماره،تو را به ذکر می خواند

جنگل سبزینه بکریست

که بی هیچ واسطه

در هر بهار تو را می زاید

چون نام تو

با رویش و شکغتن دائم

در ذات جنگل است

جنگل به نام تو می روید

جنگل به نام تو می رویاند

در فصل رستن و رستن

جنگل قیامت است

درختان به غرور بر می خیزند

سرود می خوانند :

«جنگل همزاد مرد مقدسی است

که دلداده آفتاب بود

و برای گشتن شب

شمشیر شب شکن برآورد »

 

آی میرزا

در جستجوی تو

از باریکه شمشادهای مقابل رفتم

و رد پای تو را می جستم

دیدم که رد اسب تو پیداست

بی شک

سواری از اینجا گذشته است

دیدم که شاخه خمیده بیدی

رد تو رامی بوسید

به برق سرخ سم راهوار تو

سوگند می خورم

جنگل از آن توست

 

آی میرزا

جنگل

وسعت پیوسته سبز سپیدارهاست

و سایه ها

یاد آور خستگی توست

که کسالت زخم خنجر نارفیقان را

در سایه بلوط پیر تکاندی

زان پس بلوط ها

در هر بهار

به یاد تو خون گریه می کنند

سرو را دیدی

ایستادگی اقتضای وجود اوست

 

اما من

سروی را در جنگل می شناسم

که به احترام نام تو

با تواضع به خاک افتاد

من در ستایش تو و جنگل مرددم

جنگل به حد شرافت زیباست

و تو به اندازه زیبایی جنگل

مردی

تا منتهای جنگل

دنبال رد تو بودم

جنگل تمام شد

رد تو ناتمام

جنگل تمام شد

جنگل میان عبای تو گم شد

و رد پای تو تا دورتر ستاره فراگرفت.


ماجرای یک نامه

لیمونجو یکی از قراء تابعه رودسر است و سید ابوالقاسم لیمونجوئی که امامت جماعت و شخص متمکنی است مردی است آزادیخواه و در کسوت روحانیت که برادرش وثوق الممالک عسگری در عداد مجتهدین جنگل مشغول خدمتگذاری است .

امام جمعه لیمونجوئی از توقف طولانی جنگلی ها در صفحات گیلان خسته شده و آرزومند است که نهال انقلاب با همه خونهای گرمی که برای آبیاریش ریخته شده است به ثمر بنشیند و زندگی عادی مردم شهری و دهات توام با آسایش و رفاه و عاری از هیجان و دلهره آغاز گردد و لهذا نامه منظومی که مشحون از ترغیب و در تشویق و در عین متضمن ملامت و سرزنش است برای میرزاکوچک خان می فرستد.

خاک ایران توتیا شد زیر سم اسب دشمن

تا به کی ای شیر بنمودی تو اندر بیشه مسکن

خطه زیدق سرا و گوشه گوراب زرمخ

کوه قاف است این ، طلسم جادوان یا چاه بیژن

مردم از شاه و وزیر و دیگران مایوس اما

جمله بر آنند کی ملک از تو خواهد گشت گلشن

ملت ایران به امید تو و تو توی جنگل

عار ناید چون تویی را روز و شب آسوده خفتن

داستان شارل و ناپلئون و ویلهم و سکندر

قصه پاریس و نروژ و خاک یونان دشت ژرمن

کهنه شد ای پور پاک کاوه اسمعیل ثانی

خیز از جا ریشه اعداء دین از بیخ بر کن

کله پر شور باید مردم رزم آزما را

بالله اندر جنگ ناید پیروی عقل کردن

میرزا در صدد بر می آید که پاسخ امام را به نظم بدهد اما چون شاعر نیست به شاعر ملی « اسماعیل دهقان » که این زمان در جنگل بود مراجعه می کند ؛ نامبرده جوابی تنظیم می نماید که بدین مطلع آغاز شده بود:

از تواریخ و سیر آموختم دستور روشن

مرد حزم اول کند اندیشه بعد آهنگ دشمن

متاسفانه بقیه ابیات به یاد نماند و در دیوان مرحوم دهقان نیز که به اهتمام فرزندش فریدون  در سال 1330 به چاپ رسید ملاحظه نگردید . ونیز یک تصنیف محلی (که پنج بیت آن در زیر نگاشته می شود ) ساخته شده بود ، که جوانها آن را با این حالت میخواندند.

چقدر جنگل خوسی ... ملت واسی ... خستا نبوستی

می جان جانانا ... ترا گوما میرزا کوچک خانا

خدا دانه که من ... نتانم خفتن ... از ترس دشمن

می دیل آویزانا ... ترا گوما میرزا کوچک خانا

چیره زودتر نائی - تندتر نائی - تنها بنائی

گیلان ویرانا ترا گوما میرزا کوچک خانا

بیا ای روح روان - تی ریش قربان - بهم نوانان

تی کاس چومانا ترا گوما میرزا کوچک خانا

اما رشت جغلان - ایسیم تی فرمان - کنیم امه جان

تی پا جیر قربان ترا گوما میرزا کوچک خانا
معنی شعر میرزا کوچک خان به فارسی :
چقدر برای ملت در جنگل می خوابی ؟ خسته نشدی؟
ای جان جانانم دلم... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
خدا می داند که من از ترس دشمن نمی توانم بخوابم
دلم چشم براه توست ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
چرا تندتر نمی آیی ؟ زودتر نمی آیی ؟
گیلان ویران را تنها گذاشتی ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
ای روح و روان من ، فدای محاسنت شوم
چشمان آبی ات را بهم نگذار ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
ما یاران رشتی تو (بچه های رشت ) گوش به فرمان تو خواهیم بود،
جان خود را زیر پای تو قربانی خواهیم کرد ... (با توام ای ) میرزا کوچک خان
لینک های مرتبط ::

 نمونه ای از اشعار

از زنده یاد سلمان هراتی به همراه آخرین عکس از میرزا از یاد جنگل (شعر)

گیلؤنِ جمهوری (شعر)

نماهنگ بسیار زیبا از کوچک جنگلی (پخش اینترنتی) 10 دقیقه قابل دانلود (28 مگ)

نمونه ای از اشعار


نمونه ای از اشعار که علاوه بر مسائل روز در این روزنامه چاپ میشد.

ای جان و تنم فدای جنگل

جان تازه شد از ندای جنگل

اسلام و وطن به صوت دلکش

پر کرده چه خوش فضای جنگل

سر دفتر بوستان غیرت

شد ساحت دلگشای جنگل

غیرت همه بچه شیر زاید

از تریبت هوای جنگل

شیران نرند خفته اینک

در پای درخت های جنگل

آسایش و امن ، سایه افکند

از فر پر همای جنگل

ای خسته ظلم و جور بر خیز

عدل است همه بنای جنگل

جز لفظ نبود آنچه گفتند

معنی طلب از صدای جنگل

خوشتر ز نوای بربط و ساز

آواز فشنگ های جنگل

جنگل چو به جمله فخر بخشد

فرض است مرا ثنای جنگل

دانش همه نصر و فتح بیند

در پرچم اعتلای جنگل

 

حسام الاسلام ( دانش )

 

ویک شعر دیگر:

آی گیله مردان ویریزید بلبل بینیشته دارسر

وقت رعیتی بامو جغلان بشویدی کارسر

بجا کجا بخوردیمی مناصفه مرابحه

غرامتا ندایمی مایه بامو می بارسر

باغه رمش نداریمی پایه چموش نداریمی

خانه ی سر خرابا بو فاکون و هم تلار سر

کاشتن و پیش کاول زدن مرز بجارا واکودن

قوت کرگدن خایه خوک پائی بجارسر

نشاست کودن چه مشکله ویجین دوباره سخت سر

قربان بشم بیکاریا قهوه خانه بازار سر

آمه بجار چور ببو ارباب غرامت فاگیره

قرضیه ر اوسه کونه هر ساعته پا کار سر...

هرچه بگفتم سر بسر مرا بامو آخر بسر

شاعرک قنبرک گوشه نشین زار سر


اشرف الدین حسینی مدیر روزنامه نسیم شمال