سوم خرداد سرآغاز قیام جنگل علیه قوای بیگانه

جنگ جهانی اول بود . انگلیس تا قزوین آمده بود ولی نمی توانست به گیلان برسد . انگلیسی ها گمان نمی کردند در ایران نیرویی باشد که مجبور باشند با هواپیما به آن حمله کنند اما جنگلی ها اینگونه بودند وعده کرده بودند تا قوای خارجی از کشور خارج نشوند ، موهایشان را اصلاح نکنند . این را خوب است کسانی که می پندارند جنگل و جنگلی ندای جدایی را سر داده بود بخوانندو آنها که فکر می کنند جمهوری گیلان بهانه ای می شد برای جدایی سایر اقوام از ایران و غافل از آنند که چند سال قبلش انقلابیون چه کردند؛ تا تهران آمدند دوباره سلطنت را به سلطنت به خاندان پادشاهی واگذار کردند و سرخوش از انقلابی بودن به خانه هایشان بازگشتند .


کوچک جنگلی


نهضت جنگل برآمده از متن مردم بود . صدای مردم و خواست آنان بود . مردمی که تا آن روز روی خوشی را در زندگی ندیده بودند و خسته از ارباب و رعیتی به میرزا پناه برده بودند. « جنگلی ها به استثناء یک عده معدود که از فلسفه انقلاب و طرز توسعه و تکامل و به ثمر رسیدنش اطلاع داشته اند بقیه عبارت بودند از مشتی کاسب و زارع و خرده مالک و روشنفکر و پیشه ور که به کلی از امور سیاسی و نقشه های جنگی و استراتژیکی بی بهره بوده اند و در عوض تعلیمات نظامی و سیاست مدرن ، روح و قلبشان از محبت به نوع و میهن پرستی جلا و درخشندگی داشت . »

نهضت جنگل که مسلحانه از سال 1294 و با حضور چند تن از اعضای هیئت اتحاد اسلام از جمله میرزا شروع بکار کرده بود و جسته و گریخته در گیلان و مازندران دست به اقداماتی میزد تصمیم می گیرد دست به قیامی جانانه بزند . جنگل و جنگلی وقتی دید دولت مرکزی خاک ایران را آشیانه و خوابگاه اجنبی کرده است نتوانست طاقت بیاورد و خود دست بکار شد. این بود که سوم خرداد 1299* قیامی را اغاز کرد که سرانجام ان اگرچه غم انگیز ولی برای همیشه ی تاریخ جاودانه باقی ماند . آنها در این راه دولت مرکزی را مقصر اصلی می دانستند و مخالف حضور نیروهای نظامی بیگانه در ایران بودند و قیام خود را به قصد خونریزی آغاز نکردند : « ما قبل از هرچیز طرفدار استقلال ایرانیم . استقلالی به تمام معنی کلمه یعنی بدون اندک مداخله ی هیچ دولت اجنبی – اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است . ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم، این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به همصدایی کرده خواستار مساعدتیم . »


* برخی این تاریخ را اوسط خرداد ماه می دانند که که البته می تواند معتبر تر باشد .

لینک های مرتبط:

بزرگمردی به نام دکتر حشمت (مطالب نا گفته)
زندگی نامه میرزا کوچک
روزنامه جنگل
ماجرای یک نامه
 

 

بزرگمردی به نام دکتر حشمت

 چهاردهم اردیبهشت سالروز اعدام دکتر حشمت ، از بزرگان نهضت جنگل است . یاد و خاطره ی او و همه ی آنانی برای آزادی و سربلندی این مملکت از جان خود گذشتند گرامی باد .
درباره دکتر کمتر کار شده ، کمتر دیدیم ، کمترشنیدیم ، کمتر نوشتیم و خواندیم ؛ اشکالِ کار از کجاست نمی دانم . دیروز نمایشگاه گتاب بودم باور کنید چیزی که اختصاصا مربوط به دکتر حشمت میشد پیدا نکردم . بودند کتابهایی به قطر 10 سانتی که چیزی کلی در باب نهضت جنگل نوشته بودند ، اما صرف نظر از اینکه یکی از همان کتابها را در خانه دارم باور کنید الان و با این شرایط زمان نگارش و خواندن چنین کتابهایی(با آن قطر ) مگر در حوزه ی دایره المعارف ها ، خسته کننده و کسل کننده است . خدا بیامرزد سیمای اوایل انقلاب را که آن سریال بسیار زیبا و آموزنده ومستند راساخت و گرنه بنده بعنوان جوان چیز زیادی را نمی دانستم .و الا، الان که صدا وسیما برای معرفی خطه ی شمال از چهره ی مزخرف ترنگ استفاده میکند که خودش جای کلی صحبت دارد ....
گیلان و گیلانی ، امروز بیشتر از هر زمانی مدیون و نیازمند امثال دکترحشمت هاست.
تنها چیزی که در نمایشگاه توانستم از دکتر حشمت گیر بیاورم
شاید اگر دکتر حشمت نبود ، میرزا کوچک خان چند سال زودتر از پا در آمده بود و شاید اصلا نهضت جنگل به شکلی که ما الان می شناسیم ، نشکیل نشده بود . در لحظه های آخر کم آورد یا شاید تسلیم شدنش تاکتیکی بود اما بالاخره دکتر حشمت ماند که سر قزاق ها را گرم کند .
مادرش اهل دیلم بود و پدرش عباس قلی حکیم باشی ، طالقانی بود که به او حشمت الاطباء می گفتند . او از معروفترین جراح های آن زمان بود . ابراهیم هم مثل پدرش به مدرسه آلیانس فرانسوی ها رفت . بعد هم درست همزمان با جنگ جهانی اول در دارالفنون ، طب و علوم سیاسی خواند . در لاهیجان نظام ملی طب را تاسیس کرد و نهر « حشمت رود » را هم ساخت که جلوی خرابی خیلی از شالیزارهای گیلان را گرفت . با همین کارها دکتر در تمام گیلان محبوب شد .وقتی میرزا شروع به سازمان دهی نیروهای مردمی کرد تا جلوی نیروهای روس و انگلیس را بگیرد ، دکتر حشمت به او ملحق شد .
او بعد از میرزاکوچک خان ، مهمترین چهره نهضت جنگل بود و بیشتر کارهای حقوقی و مذاکراتی نهضت را انجام می داد . شاید به خاطر همین بود که بیشتر تلاش ها برای شکست نهضت جنگل روی جدایی میرزا و دکتر حشمت متمرکز بود .
دکتر حشمت میل بیشتری به جنگ رودررو با قزاق ها داشت ؛ چیزی که میرزا همیشه از آن فرار می کرد . میرزا از برادرکشی بدش می آمد . آن اواخر ، در جریان تعقیب و گریزهای میرزا ، وقتی که اوضاع دیگر خیلی خراب شده بود و نهضت به گروههای کوچک تقسیم شده بود ، یکی از اشرار محلی به نام امیرخان قول کمک به افراد جنگل را داد . جنگلی ها به ناچار به او اعتماد کردند و به پناهگاه او رفتند ولی خیلی زود معلوم شد که امیر خان می خواهد آنها را تحویل قزاق ها بدهد. میرزا تصمیم گرفت فرار کند ولی دکتر حشمت با انها نرفت . اینجایش هنوز دقیق نیست ؛ بعضی هم می گویند دکتر حشمت ماند که سر قزاق ها را گرم کند تا میرزا بتواند راحت تر فرار کند . دکتر حشمت با 270 نفر خود را تسلیم قزاق ها کرد ؛ در حالی که رضای میر پنج ، پشت قرآن برای همه شان امان نامه نوشته بود . میرزا تا خبر تسلیم را شنیده بود گفته بود « انالله و انا الیه راجعون » . قزاق ها دکتر را شکنجه کردند ، به زور اعتراف گرفتند و به سرعت دادگاه مسخره ای تشکیل دادند که در آن فقط حکم اعدام دکتر و افرادش خوانده شد، بدون اینکه فرصت دفاعی داده شود .
 

سال 1298 بود ، دکتر آرام رفت بالای نیمکت ، کلاه نمدی اش را برداشت ، عینکش را زمین گذاشت ، شنلش را هم باز کرد و خودش طناب دار را از زیر ریش هایش رد کرد . دکتر در گورستان « چله خانه قرق » به خاک سپرده شد .

مطلب بر گرفته شده از مجله ی همشهری جوان شماره ی 164

چند لینک برای آشنایی بیشتر با دکتر حشمت :